فرستادهفرستاده، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

فرستاده ای از آسمان بی کران رحمت

شکرانه ای برای فرستاده.. فاطمه ام

برای تمام وقتهایی که نبوده ای... برای تمام آنات و حالاتی که شنیده یا دیدم و برایت آرزویشان کرده ام.. برای تمام وقتهایی که تو را نمیشناخته ام و حرفی از تو نبود.. برای تمام احساسات و ادراکات و دریافتهایی که با آمدنت داشته ام.. برای تمام آنچه از جنس عقل و عطف و روح و ریحان بوده و به برکت تو بر جان ضعیفم نازل شد.. برای تمام لحظاتی که بخاطر بودنت اشک طفولیت ریخته ام در برابر مولایم... برای تمام احیاگری های دستی که قلبم را از تپش نینداخت... برای تمام آنچه بر من گذشت.. و تمامشان حرفهای مکنون سینه است... خدا را شکر خدا را شکر و هزار هزار و بی نهایت شکر...
30 خرداد 1394

افشای حال من

چیزی نمانده تا ظهور خفای من . چیزی نمانده تا به مرگ تا لحظه لقاء   من ناتوان تر از همیشه انتظار درد میشکم دردی که مرا از گردنه ای به گردنه دیگر براند. نهیب میزند کسی و من... همچون کودکی خشک شده در برابر طوفانی سهمگین!   این روزهادیگر دیگر دست و دلم به زندگی نمی رود. ----- پ.ن: صلواتی شاید... که تحولی رخ دهد. ممنون اگر بگویید اللهم صل علی محمد و آل محمد عجل فرجهم پ.ن2: الهی یسر و لا تعسر  هّ
23 خرداد 1394

سوره زلزال.. برای احوال حالایم

سوره زلزال را بار ها خوانده ام. اصلا کتاب ادبی اش را جفت و جور کرده ایم. سوره ای با بلندی های بسیار. آن قدر پر از جرف که فقط چندبار خواندنش، انگار که همه قرآن را خوانده باشی.. با این سوره همیشه خاطرات خاص تکان دهنده و با کمی طعم زلزال داشته ام. اما این بار.. به سان هر بار که سوره ها غافلگیرم می کنند، جور دیگری برایم خوانده شد.   صبح بود. مثل همه صبح ها. با این تفاوت که از کنار رز ها و سبزه های خیس خورده و آبشار طلایی زمینی کنار خانه مان گذر می کردم.. زمینش هرچه داشت بیرون ریخته بود. از انواع گیاهان... قیامتی است وقت رویش، وقت از خاک بیرون زدن، و وقتی که هرچه در چنته هست فاش می شود! باید زلزله ای به پا شده باشد برای ...
14 خرداد 1394

ماجرای اسم گذاری تو

این روزها دیگر بیشتر از هر روز و ماه دیگری نام تو را می پرسند.. آخر آمدنت از هر وقت دیگری نزدیک تر شده. اما خب از دلم خبر ندارند. از احساسی که نمی توانم آن را بازگو کنم. از عجز و ناتوانی ام برای نامیدن تو. البته که نمی توانم چیزی بگویم. البته که نگاه های خیره خیره آدم ها برای شنیدن نام تو مرا دستخوش هیچ تغییری نمی کند. آخر چرا از من نام تو را می پرسند؟؟ بگذار برایت چیزی بگویم.. پیامبری که ما داریم، برای همه چیز اسمی می گذاشت و این مقوله نام گذاری حتی برای اشیا و وسایلش هم صادق بود. مثل عمامه اش، یا مهمتر از آن صفات و آدمها و... . از نگاه او همه چیز «اسم» هستند. اسم یعنی نشانه، چیزی که با خواندن آن اسم به غایتی که می خو...
3 خرداد 1394
1